دردونه فاطمه خانومدردونه فاطمه خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
فریماه دردونه من وباباییفریماه دردونه من وبابایی، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دردونه من وباباعلی

هفته 29بارداری

سلام خوشگل مامان عسل مامان   نانازم این روزها استرس ریادی دارم رفتم ازمایش قند خون دادم خودم فکرمیکنم یه خورده بالا  اما بابا علی میگه عادیه هنوز نبردم دکتر ببینه شما خانوم خوشگله هم هی نازمیکنی وکم تکون میخوری یک شب من وباباعلی تا ساعت 2.45دقیقه بامداد بیدار بودیم که شما تکون به خودت بدی شیرینی خوردم غذا خوردم اما انگار نه انگار گریه ام گرفته بود که خوابم برد صبح با ضربه لگدت بیدارشدم مامانی انقدر اذیت نکن خودت که میدونی مامان وبابا صبح زود باید برند سرکار افرین نازدونه من  این شبها همش میترسم بند ناف... ولش کن اصلا نمیگم  مواظب خودت باش خوب رشد کن من وباباعلی بیصبرانه منتظریم بغلت کنیم تو تیرماه من یک گا...
29 فروردين 1394

لگدبه شکم مامان

  تنها کسیکه وقتی شکمش را لگد می زدم و ازشدت شوق می خندید مادرم بود   دخترم عاشق لگد زدنهاتم لگد بزن که تنها نشانه ی بودنی   ...
17 فروردين 1394

بدون عنوان

سلام جوجه كوچولوي پر طلايي مامان    اين روزا حسابي شيطون شدي و هر روز بيشتر تكون ميخوري   گاهي اينقدر شيطوني ميكني كه يهو مامان ميترسه  بابا خيلي ذوق ميكنه ميگه هروقت تكون خورد زود بگو منم دستم  رو بذارم رو شكمت ببينم دخمل ناناس مون داره چكار ميكنه ؟!   عزيزم اين سايت رو امروز پيدا كردم خيلي جالب و سرگرم كننده است عكس خودم وبابايي رو اپلود كردم در اخر نشون ميده ني نيمون چه شكليه خوب منم اينكارو كردم   اينم عكسي كه بهم داد واي قربونت برم يعني اين شكلي هستي عسيسم خوشكل مامان  خي   راستي اينم ادرس سايتش شايد كسي دوست داشته باشه ...
17 فروردين 1394

اولین تکون

سلام عزيز دل ماماني   ببخش خيلي دير اپ ميكنم فدات بشم بخدا اين مدت خيلي گرفتار بودم  ميخوام خاطرات اين چند وقت رو برات بنويسم +يه خاطر قشنگ ديگه كه براي هميشه تو ذهن من  وبابايي جاودانه شد  خوب اول خاطره قشنگ   عزيزدلم ماماني برات بگه كه هميشه دكترها ميگن ني ني 4ماه ونيم شد بايد تكونهاش رو احساس كني من وبابايي هم كه لحظه شماري ميكردم 4 ماه ونيمم بشه  البته گاهي يه چيزي رو احساس ميكردم ولي اينقدر كوتاه بود كه باورم نميشد مثل يه لرزش كوچولو اونشب دقيقا ساعت 08:35دقيقه من وبابايي كنارهم تلوزيون نگاه ميكرديم  كه بابايي  دستشو رو شكمم گذاشت گفت راستي چرا  ...
23 اسفند 1393

حدیث قدسی

خداوند میفرمايد : ای فرزند آدم تو را در شکم مادرت قرار دادم و صورتت را پوشاندم تااینکه از رحم متنفرنگردی صورتت رابه سمت پشت مادرت قراردادم تا بوی غذا و معده تو را نيازارد ! برایت متکا درسمت راست و چپ قراردادم که در راست کبد و در سمت چپ طحال  ميباشد تا بيارامی . بر تو در شکم مادرنشست وبرخاست را آموزش دادم . غير از من را توانايی چنین کاری هست؟ وقتی مدت حمل به پایان رسيد ومراحل آفرينشت تکمیل گرديد، برفرشته مامور بر  ارحام امرکردم که تورا از رحم خارج و با نرمش بالهایش به دنيا وارد کند . دندانی که چیزی راريز کند نداشتی ! دستی که بگيرد و قبض کند...
16 اسفند 1393

هفته 22

سلام به دخمل ناناز خودم خوبي گل من قربون اون دست و پاي كوچولوت برم كه لگد زدنات زياد شده و من به وضوح حسش ميكنم الانم كه دارم اين مطلب رو مينويسم فكر كنم تازه از خواب ناز بيدار شدي و تكوني به خودت دادي در ضمن خيلي لوس و بابايي هستي همين كه صداي بابات رو ميشنوي فورا تكوني به خودت ميدي الهي من قربونت برم ميخوام از اتفاقات اخير بگم برات رفتم دکتر دکتروزنم کرد وگفت یک کیلو ونیم وزنم کم شده من گفتم اخه شکمم بزرگ شده واونم بامهربونی گفت بچه درحال رشد وازبدن تو تغذیه میکنه وتو را به یک کرم تشبیه کرد منم ناراحت شدم عیب نداره مامانی فدات بشه تو بخور بزرگ شو صدای   شنیدم بهترین اهنگ دنیا...
9 اسفند 1393

دختربودن یعنی

. دختر بودن یعنی دلواپس پدرشدن  . دختر بودن غصه مادرو خوردن . دختر بودن عاشق برادر بودن... . دختر بودن  یعنی پدرمادر برادر به جات تصمیم بگیرن به جات زندگی کنن ولی باز تو راضی به ی غم کوچیک تو دلشون نباشی . دختر بودن  یعنی راحت اشک ریختن . دختر بودن عاشق تنها تو خونه موندن . دختر بودن  یعنی همه رویاتو بزاری تو راه مدرسه . دختر بودن  یعنی نتونی حرف برادرتو زمین بندازی . دختر بودن  یعنی دنیا بایک نگاه سرد روسرت خراب میشه.. . دختر بودن  یعنی ظریف بودن حساس بودن اما پاش بیفته...محکم شدن...کوه شدن... . دختر بودن  یعنی آخرین نف...
29 بهمن 1393

عاشقانه برای دخترم

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی  و بهترین غزل توی دفترم باشی  تو آمدی که بخندی، خدا بمن خندید  واستخاره زدم، گفت: کوثرم باشی  تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود  تو دست کوچک بارانِ باورم باشی فدای تو بشم مامانی مواظب خودت باش ...
29 بهمن 1393