دردونه فاطمه خانومدردونه فاطمه خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 9 ماه و 20 روز سن داره
فریماه دردونه من وباباییفریماه دردونه من وبابایی، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 4 روز سن داره

خاطرات دردونه من وباباعلی

نامه ای برای فردای دخترم

1396/5/3 12:14
نویسنده : مامان خدیجه
693 بازدید
اشتراک گذاری

 

سنگِ صبورِ لحظه هایِ دلتنگی مادر سلام....

چشمها را که می بندم و تو را نقش میزنم در خیال، زیبا چشمِ خنده رویی میشوی که لذت داشتنت  در بند بندِ وجودم جاری میشود. اینکه میگویم زیبا منظورم نه همین معیارهای چشمی آدمها که ذاتِ زیبایِ چشمها ست،چه ریز و چه درشت، چه رنگی و چه مشکی. زیبایی چشمهایِ تو برای من یعنی معصومیت خفته در نی نی اشزیبایی چشمهایِ تو برای من یعنی نازِ هنگام نگاه کردنش، زیبایی چشمهایِ تو برای من یعنی درخشش وقتِ خوشحالی اش، زیبایی چشمهایِ تو برای من یعنی آرامشِ وقت خفتنش! خلاصه بگویمت مادر که نه فقط زیباترین که از همه خوب هایِ جهان تو برای من "ترین"ش هستی عزیز دلم...

..

 

میدانی بندِ دلم؟ دنیای ما آدم بزرگ ها پر است از چون و چرا، پر است از اما و اگر، پر است از باید و نباید ها  و این روزها من و آقایِ کوه لابه لای همین شدن نشدن ها دست و پا میزنیم، پا به پای هم  میجنگیم برایِ ساختنِ روزهایِ روشن تر از امروز، می جنگیم و  قدم به قدم تیشه میزنیم به ریشه دیوارهایی که  قد کشیده اندبرای دزدیدن روشنایی راه...

میدانی سنگِ صبورم؟ در این میان من آن  کَسَم  که کمتر صبوری اش می آید و بیشتر غر میزند و شاکی میشود از خدا و آقای کوه همان است که دیرتر خسته می شود،غر نمیزند و شاکی نمی شود، انگار کن که کاسه صبرش ته ندارد این بَشر، از انصاف به دور است اگر نگویمت که  او شده ریسمانِ من برای بالا رفتن از کوه مشکلات...

 

انیسِ لحظه هایِ بی قراری مادر برایِت کوهی آرزو میکنم به وقت اما و اگرها، باید و نبایدها و شدن و نشدن های روزهای بزرگسالی

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (1)

فروشگاه دایانا
3 مرداد 96 12:22
جشن امردادگان خجسته باد