دردونه فاطمه خانومدردونه فاطمه خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 10 ماه و 3 روز سن داره
فریماه دردونه من وباباییفریماه دردونه من وبابایی، تا این لحظه: 4 سال و 4 ماه و 18 روز سن داره

خاطرات دردونه من وباباعلی

ضربان قلب منی

1395/1/20 10:7
نویسنده : مامان خدیجه
134 بازدید
اشتراک گذاری

سلام بانوی زیبای من.connie_mama.gif

چه حس خوبی دارم وقتی به عکسات نگاه میکنم.

 چه حس قشنگیه وقتی حضورت احساس میکنم. 

ازت ممنونم که به زندگی ما اومدی.

ازت ممنوم که خونه سوت و کورمون رو پر از هیاهو و شادی کردی.

ازت ممنونم که من رو سرشار از یه عشق واقعی کردی.

ازت ممنونم که هستی.

الان تو خوابی. بابایی همین حالا رفت سر کار. جمعه ها هم میره سر کار. انقدر مهربونه که داره هر روز کار میکنه برای راحتی من و تو. اگه بدونی با چه عشقی هر چیزی که لازم داری برات تهیه میکنه. اگه بدونی چقدر عاشقانه دوستت داره!

یه روزی حتما میفهمی. میفهمی که پدر چه واژه‌ی مقدسیه. 

تو که خوابی خونه سوت و کوره. زندگی واقعیمون با بیدار شدن تو جریان پیدا میکنه.

این روزا  خیلی درگیرم.ازکار  نگرانم. از طرفی واقعا نمیدونم چیکار کنم! بدنم  خسته است. و روحم  نگران.

خدای بزرگ شکرت که تن سالم به دخترم دادی. 

 خدایا من در برابر این مشکل کوچیک ناشکری نمیکنم.

 خدای مهربونی که این فرشته پاک و زلال رو بهم دادی، دخترم رو به خودت میسپارم.

خدای مهربون مواظبش باش.

خدای من زندگی سختی براش رقم نزن.

 خدای عزیز توانایی مقابله با مشکلات رو بهش بده.

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)