دردونه فاطمه خانومدردونه فاطمه خانوم، تا این لحظه: 8 سال و 8 ماه و 12 روز سن داره
فریماه دردونه من وباباییفریماه دردونه من وبابایی، تا این لحظه: 4 سال و 2 ماه و 27 روز سن داره

خاطرات دردونه من وباباعلی

سال97

سلام دخترقشنگم الان که این مطالب مینویسم خرداد97وتو نزدیک میشی به 3سالگی فدای تو بشم که انقدر خانمی وفهمیده خیلی وقت نه برات مطلب گذاشتم نه عکس الان یکم برات از ایام عید 97 ومابعدش برات عکس گذاشتم از جشن هفت سین توی مهدت وپختن اش دندونی درمهدتون ازرفتنمون به مشهد ونیشابور وشیطنتهای تو ازگرگان رفتن وباران شدید بهاری ازمهمون اومدن درایام عید خونمون واینکه تو اجازه نمیدادی بچشون ببرن ودر اخر ازتولد مامان که بهترین بابای دنیا غافلگیرم کرد وبرام کیک گرفت اما همش تو پای کیک وشمع بودی زود بزرگ نشو عزیزدلم کودک بمان و ...
9 خرداد 1397

عکسهای دوسال ویک ماهگی

زود بزرگ نشو دخترکم. کودکیت را بی حساب می خواهم و در پناهش جوانیم را ! زود بزرگ نشو گوشه دلم قهقهه بزن ، جیغ بکش ، گریه کن ، لوس شو ، بچگی کن ، ولی زود بزرگ نشو تمام هستی ام . آرام آرام پیش برو ، آن سوی سن وسال هیچ خبری نیست گلم. هرچه جلوتر می روی همه چیز تـندتر از تو قدم بر می دارد. حالا هنوز دنیا به پای تو نمی رسد از پاکی . الهی هرگز هم قدمش نشوی هرگز! همیشه از دنیای ما آدم بزرگ ها جلوتر باش ، یک قدم ، دو قدم ، ولی زود بزرگ نشو دختر تابستانی من . آرام آرام پیش برو گلم. آنجا که عمر وزن می گیرد دنیا به قدری سبک می شود که هیچ هیجانی برای پیمودنش نخواهی داشت. آن سوی سن و سال خبری نیست . کودکی کن ، از ته دل بخند به اداهای ...
3 مهر 1396

ازپوشک گرفتن

سلام نازگل زیبای من دوسالت شده خانوم شدی تمام جملاتت داره کامل میشه ومعنی حرفام میفهمی دوست داری تو کارهای خونه کمکم کنی و ذوق میکنی وقتی یه کارانجام میدی با دوستهای بابایی رفتیم بابلسر یه دختر کوچولو به اسم فریماه داشتن سه ماه ازتو بزرگتر بود داشتن ازپوشک میگرفتنش و توهم این قضیه رادنبال میکردی هروقت فریماه میبردن دستشویی توهم باگریه میگفتی منم جیش دارم واین باعث شد بعدازبرگشتن عزمم جزم کردم برای گرفتنت از پوشک بعداز هربارجیش کردن کلی دست وجیغ وهورا از طرف من وبابایی وکلی جایزه خداراشکر امروز یک هفته است که ازپوشک گرفتمت راحت میری توالت مگراینکه سرگرم بازی باشی جیشت نگه میداری راستی از پستونک خوردنم گرفتمت تویی که پستونک موقع خواب فقط میخو...
23 مرداد 1396

نامه ای برای فردای دخترم

  سنگِ صبورِ لحظه هایِ دلتنگی مادر سلام .... چشمها را که می بندم و تو را نقش میزنم در خیال، زیبا چشمِ خنده رویی میشوی که لذت داشتنت  در بند بندِ وجودم   جاری میشود . اینکه میگویم زیبا منظورم نه همین معیارهای چشمی آدمها که ذاتِ زیبایِ چشمها ست،چه ریز و چه درشت، چه رنگی و چه مشکی. زیبایی چشمهایِ تو برای من یعنی معصومیت خفته در نی نی اش !  زیبایی چشمهایِ تو برای من   یعنی نازِ هنگام نگاه کردنش، زیبایی چشمهایِ تو برای من   یعنی درخشش وقتِ خوشحالی اش، زیبایی چشمهایِ تو برای من   یعنی آرامشِ وقت خفتنش! خلاصه بگویمت مادر که نه فقط زیباترین که از همه خوب هایِ جهان تو برای من "ترین"...
3 مرداد 1396

دخترکم روزت مبارک

دخترم دردانه ی زیبایم عزیز تر از جانم پاره ی تنم دوستت دارم ...  صدای دلنوازت را نگاههای معصومانه ات را شیطنت های کودکانه ات را اشک های بی کینه ات را دل پاک و مهربانت را    همه را دوست دارم می دانی ... تو مژدگانی همه ی مهربانی های عالمی تو بهترین همدم و مونس و   با محبت ترین پرستار عالمی تو ارزنده ترین هدیه ی خدا بر روی زمینی و در یک کلام تو رحمت کاملی تو را با همه ی وجود دوست می دارم دخترم همیشه   خوب باش و خوب بمان روزت مبارک   &nbs...
2 مرداد 1396

فارغ التحصیلی دخترکم

امروز جمعه 2/3/96وما رفتیم حسین اباد کالپوش راهش خیلی دور بود برای دیدن شقایقها وابشار خسته شدیم اما خوب بود با دوستهای مامان وبابا با مینی بوس رفتیم  ...
7 خرداد 1396

بدون عنوان

نیمه شعبان 96با دوستهای بابا رفتیم بیرون جمال الدین کلا خوش گذشت وتو اوج شادی وبازی بودی اینم چندتا عکس از بیرون رفتن وتو خونه درنیمه شعبان این عکس پایین تو مهد گذاشتنت افتاب برای گرفتن ویتامین د ...
25 ارديبهشت 1396