اولین تکون
سلام عزيز دل ماماني
ببخش خيلي دير اپ ميكنم فدات بشم بخدا اين مدت خيلي گرفتار بودم
ميخوام خاطرات اين چند وقت رو برات بنويسم +يه خاطر قشنگ ديگه كه براي هميشه تو ذهن من
وبابايي جاودانه شد
خوب اول خاطره قشنگ
من وبابايي هم كه لحظه شماري ميكردم 4 ماه ونيمم بشه
البته گاهي يه چيزي رو احساس ميكردم ولي اينقدر
كوتاه بود كه باورم نميشد مثل يه لرزش كوچولو
اونشب دقيقا ساعت 08:35دقيقه من وبابايي كنارهم تلوزيون نگاه ميكرديم
كه بابايي دستشو رو شكمم گذاشت گفت راستي چرا
ني ني تكون نميخوره تو كه 5 روز هم از 4ماه ونيم گذشتي
منم گفتم نميدونم خودمم نگرانم در همون حال
يهو احساس كردم يه چيزي تو شكممم يه دور كامل زد دوتا ضربه هم به دست بابايي زدي
واي جيغ زدم خواستم به بابا بگم تو هم احساس كردي ؟!!!!
كه بابا هم ازتعجب خشك شده بود وگفت واي خداي من دوتا ضربه به دستم خورده ومن
تكونش رو كاملا حس كردم
هردو شوكه شده بوديم خيييييييييييلي خوشحال شديم
خداي مهربون رو هزار بار شكر كرديم
اون شب تبديل به يكي از بهترين شبهايي شد كه با بابا كنارهم داشتيم
فدات بشم تو يه فرشته ايي عزيزم
اولين تكونت براي من وبابا به يه خاطره قشنگ به يه شب رويايي تبديل شد
حتما حرفهاي منو بابا رو شنيدي وخواستي خوشحالمون كني
تمام نيروت رو به كار بردي تا با اون بدن كوچولوت
كش وقوسي به خوت بدي و بگي من هستم الههههههههههههههههههي فداي وجود نازنييت بشم
عاشششششششششقتم هستي مامان وبابا
از اون شب تا حالا چند بار ديگه تكون هاتو احساس كردم و از اينكه
يه فرشته كوچولو كنار قلبم داره رشد ميكنه و تكون ميخوره دارم بال در ميارم
ببخش خيلي دير اپ ميكنم فدات بشم بخدا اين مدت خيلي گرفتار بودم
ميخوام خاطرات اين چند وقت رو برات بنويسم +يه خاطر قشنگ ديگه كه براي هميشه تو ذهن من
وبابايي جاودانه شد
خوب اول خاطره قشنگ
عزيزدلم ماماني برات بگه كه هميشه دكترها ميگن ني ني 4ماه ونيم شد بايد تكونهاش رو احساس كني
من وبابايي هم كه لحظه شماري ميكردم 4 ماه ونيمم بشه
البته گاهي يه چيزي رو احساس ميكردم ولي اينقدر
كوتاه بود كه باورم نميشد مثل يه لرزش كوچولو
اونشب دقيقا ساعت 08:35دقيقه من وبابايي كنارهم تلوزيون نگاه ميكرديم
كه بابايي دستشو رو شكمم گذاشت گفت راستي چرا
ني ني تكون نميخوره تو كه 5 روز هم از 4ماه ونيم گذشتي
منم گفتم نميدونم خودمم نگرانم در همون حال
يهو احساس كردم يه چيزي تو شكممم يه دور كامل زد دوتا ضربه هم به دست بابايي زدي
واي جيغ زدم خواستم به بابا بگم تو هم احساس كردي ؟!!!!
كه بابا هم ازتعجب خشك شده بود وگفت واي خداي من دوتا ضربه به دستم خورده ومن
تكونش رو كاملا حس كردم
هردو شوكه شده بوديم خيييييييييييلي خوشحال شديم
خداي مهربون رو هزار بار شكر كرديم
اون شب تبديل به يكي از بهترين شبهايي شد كه با بابا كنارهم داشتيم
فدات بشم تو يه فرشته ايي عزيزم
اولين تكونت براي من وبابا به يه خاطره قشنگ به يه شب رويايي تبديل شد
حتما حرفهاي منو بابا رو شنيدي وخواستي خوشحالمون كني
تمام نيروت رو به كار بردي تا با اون بدن كوچولوت
كش وقوسي به خوت بدي و بگي من هستم الههههههههههههههههههي فداي وجود نازنييت بشم
عاشششششششششقتم هستي مامان وبابا
از اون شب تا حالا چند بار ديگه تكون هاتو احساس كردم و از اينكه
يه فرشته كوچولو كنار قلبم داره رشد ميكنه و تكون ميخوره دارم بال در ميارم
خدايـــــــــــــــــــــــــــا شكرت هزاران بار شكرت
شكمم يه ذره بزرگ شده واطرافيان ميگن اصلا معلوم نيست بارداري
خوب ناردونه عزيزم مامان ديگه خسته شد
فقط دعا ميكنم سالم باشي عزيزم
دوست دارم خيلي زيااااااااااااد
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی