باتو مادر میشوم
عاقبت در یک شب از شبهای دور کودک من پا به دنیا می نهد
ان زمان بر من خدای مهربان نام شورانگیز مادر می نهد
ان زمان طفل قشنگم بی خیال در میان بسترش خوابیده است
بوی او چون عطر پاک یاس ها در مشام جان من پیچیده است
ان زمان دیگر وجودم مو به مو بسته با هستی طفلم می شود
ان زمان در هر رگ من جای خون مهر او در تار و پودم می شود
می فشارم پیکرش را در برم گویمش چشمان خود را باز کن
همچو عشق پاک من جاوید باش در کنارم زندگی اغاز کن
میگشاید نور چشمم دیدگان بوسه ها از مهر بر رویش زنم
گویمش اهسته ای طفل عزیز می پرستم من تو را مادر منم
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی