50روزگی دخمل
در 50روزگی دخترممممممممم رفتیم گرگان اخه ننه کلثوم میخواست بره حج واجب از اونجا با عمه و دایی وعمو ...رفتیم بابلسر هوا همش بارون بود ودریا طوفانی اینم چند تا عکس ودراخر خواب ناز دخترمممم ...
نویسنده :
مامان خدیجه
18:45
35 روزگی
این اخرین عکسش امروز گرفتم لباساش اندازش نیست جوجه من هنوز کوچولو روز 30من وباباعلی بردیمش حموم کلی ترسیدیم اما هیجانش بیشتربود یک حالی داد امروز روز 35دخملم اشکش امروز دیدم الهی بمیرم وقتی خوابش میاد بی قراری میکنه درست درمون نمیخوابه باید راهش ببری نازش کنی تا بخوابه راستی یک ماهگی فاطمه جون بردم قد ووزن خداراشکر وزنش شده 3.800وقدش 53رشدش خوب بوده
نویسنده :
مامان خدیجه
12:03
بدون عنوان
عکسهای روز 32و33و35
28روزگی خانوم گل
ده روزگی
اولین روز دربیمارستان
علت نام فاطمه
دخترم فاطمه نامت را فاطمه نهادیم زیرا فاطمه به منزله شاخه ای است که ریشه آن نام خداونداست . خداوند فاطر و آفریننده است و تو آفریده شده خالق عظیمی هستی . این نام را خداوند برای بانوی والامقامی انتخاب کرد که او و فرزندانش و دوستدارانش را ار آتش جهنم دور نگه داشته است . «خداوند از اسم هاى مبارک خویش , پنج اسم براى پنج نور مقدس برگزید. خداوند اسمش محمود است و براى من اسم محمد را برگزید. علىّ الاعلى نام دیگر خداوند است و براى برادرم نام علىّ را انتخاب کرد. او فاطر و آفریننده است و نام فاطمه را براى دخترم برگزید. او محسن (احسان کننده )است وبراى دو فرزندانم نام هاى حسن و حسین را برگزید». ...
نویسنده :
مامان خدیجه
16:32
زایمان
روز 20ماه مبار ک رمضان بود ومن دلم درد گرفته بود بیرون روی داشتم افطار خونه حسن بودیم اونجا به کسی نگفتیم من درد دارم به بهانه کار بابا علی رفتیم بیمارستا وساعت 11 شب بستری شدم تا ساعت 6صبح فقط درد کشیدم چه درد بدی ساعت 6.30امدن وکیسه ابم پاره کردن وگفتن نیم ساعت دیگه بغلمی اما.............. دکتر اومد وگفت من اصلا نمیتونم طبیعی زایمان کنم وسزارین شدم ساعت 9 صبح تو اومدی بغلم وهمه دردهام یادم رفت روز 21 ماه مبار ک رمضان تو امدی وخدا خواست که دخترم باشی خداراشکر از گریه های خودم وبابا هیچی نمیگم وزنت 2640بودچون دندون کوچولو داشتی کل وزنت دندون گرفته بود من نذر کردم دندون نباشه انشاا... امروز بردیمت مرکز بهداشت شدی 3050خدارا هزاران مرت...
نویسنده :
مامان خدیجه
10:37